قلعه ی سيب

  ●کارش به عشوه های مجدد کشیده است این وسوسه که در دل من قد کشیده است آه این شب فریب که گویا ... ادامه مطلب

  شبی مهتاب آمد از گلوی پیر خورجینی طلسمی سرد را بیرون کشید انداخت در سینی طلسم سرد ، دریا شد تمام خاک ... ادامه مطلب

  از بادهای اول پاییز هم انگار مثل نگاه سرد تو می ترسم و هر بار، درهای بهت خانه و لب های بغضم ... ادامه مطلب

  حالا میان فوج درختان دردناک پس کو شفای عاجل و پر پیچ و تاب تاک؟ آن تاکِ معجزی که به رسم پیمبری از ... ادامه مطلب

  زنم که آینه مبهوتِ دیدنم باشد بهار آینه دار دمیدنم باشد بهار رخت مرا بر تنش کند که مگر تنش به دلبریِ دل ... ادامه مطلب

  بخواب و خواب ببین آسمان جدید شده بخواب و خواب ببین زندگی شدید شده ببین سیاهی دامان چرک مرده ی خاک شفا گرفته ... ادامه مطلب

  تا نفسگیرم نکرده گریه های این غروب   سرخی آفاق را از چشمهای من بروب   گم شوم شاید شبیه وعده ی دیدار در   بادهای ... ادامه مطلب

  من هم مسافری دارم در جاده های طولانی ای آسمان آن بالا ! از حال او چه میدانی؟ اینک ببین کجاهای صحرای ... ادامه مطلب

  کویر مرد صبوری ست اینچنین که تویی   پر از سوال و معما و آفرین که تویی   کویر ، شاعر بی سایه ای ... ادامه مطلب

  شبیه نیست به تو این دو چشم عنابی دوچشم ملتهب از انتظار و بی خوابی دوچشم بی سببی که "منم " شبیه ... ادامه مطلب